حلبیآبادها، بمبهای ساعتی چند دههای فرانسه
تاریخ انتشار: ۱۳ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۱۳۳۵۶۱
به گزارش خبرگزاری مهر، الجزیره در گزارشی، اعتراضات جاری فرانسه در رابطه با کشتهشدن نائل مرزوق، نوجوان ۱۷ ساله الجزایری-فرانسوی به دست پلیس فرانسه و تأثیر حاشیهنشینان و شرایط دشوار زندگی آنان به ویژه جوانان حاشیهنشین، در شدت این اعتراضات را مورد بحث و بررسی قرار داد.
پیشینه اسکان بدون برنامهریزی مهاجران
فرانسه از سال ۱۹۴۵ تاکنون، شاهد دو دوره مهاجرت گروهی بوده که با آنچه سالهای شکوفایی خوانده میشود، آغاز شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
میتوان گفت که ۳ برهه زمانی، نقشی به سزا در شکلگیری حاشیهنشینی طبقه کارگر فرانسه داشتهاند: عصر صنعتی و کاهش تولیدات صنعتی با آغاز دهه ۵۰ میلادی، ساخت مجتمعهای مسکونی بزرگ و بحران طراحی الگوها در سال ۱۹۷۰.
بر اساس آمار ارایه شده از سوی سازمان آمار و پژوهشهای اقتصادی فرانسه، تعداد مهاجران در سال ۱۹۴۶ به بیش از ۱.۷ میلیون تن رسید و در اوایل دهه ۹۰ میلادی، از مرز ۳.۵ میلیون نفر گذشت.
ویرجینی مارتین، استاد علوم سیاسی و جامعهشناسی دانشکده بازرگانی کیدج، اشاره کرد که افزایش ساکنان فرانسه، با پایان جنگ الجزایر با سرعت بسیاری به وقوع پیوست و این امر به ساخت بدون برنامهریزی شهرکهای مسکونی انجامید.
به گفته مارتین، این شهرکهای وسیع، به محلههایی منزوی مبدل گشتند که ساکنان آن با فقر اقتصادی و اندیشگانی دست و پنجه نرم میکردند.
الجزیره در ادامه گزارش خود به سخنان کمیل ساری، تحلیلگر سیاسی، اشاره کرد که طی آن، بخشی از سخنرانی فرانسوا میتران، از رؤسای جمهور پیشین فرانسه در خصوص موضوع مهاجرت را یادآور میشود: مهاجران به تنهایی به فرانسه نیامدند، بلکه با کشتیهای باری و قایق به فرانسه آورده شدند. زیرا فرانسه در معادن، صنایع خودروسازی، کارهای عمومی و تمامی شغلهای ردهپایین که فرانسویها حاضر به انجام آنها نبودند، به نیروی کار نیاز داشت.
ساری افزود: این مهاجران، فرانسه را ساختند و حضور آنان در فرانسه تحولات بسیاری را به خود دیده است، از جمله این تحولات، صدور مجوز حضور خانوادههای مهاجران در فرانسه در سال ۱۹۷۴، و در نتیجه افزایش تعداد آنان و شتابگرفتن بحران مجتمعهای مسکونی بزرگ بود. همچنین به کارگیری ماشینآلات هوشمند در صنایع خودروسازی باعث بیکاری کارگران شد؛ چراکه این ماشینآلات توسط تکنسینهای ماهر که غالبا فرانسوی بودند، راهاندازی میشد. علاوه بر این، بسیاری از معادن نیز بسته شدند.
تداوم سیاست قدیمی منزویسازی مناطق حاشیهنشین
الجزیره در ادامه گزارش خود با اشاره به سخنان ویرجینی مارتین، استاد علوم سیاسی و جامعهشناسی، نوشت: شهرداریهایی که توسط چپگراها اداره میشدند، تلاش کردند که با اتخاذ سیاست یکپارچهسازی و انتخاب افسران از میان افراد محلی، اوضاع موجود را اصلاح کنند.
به زعم مارتین، در این دوره، افسران پلیس با حاشیهنشینان در آمیخته بودند و به عنوان مثال با کودکان فوتبال بازی میکردند؛ اما با روی کارآمدن راستگرایان به ویژه در دوره ریاست جمهوری نیکولا سارکوزی، رئیس جمهور پیشین فرانسه بین سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۱۰، همه این تلاشها نقش بر آب شد و بدین ترتیب مناطق حاشیهنشین از نظر جغرافیایی، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی به حاشیه رانده شدند.
برآورد جمعیت حاشیهنشین فرانسه که در حومه بیش از ۳۳۰۰ شهر این کشور زندگی میکنند، هماکنون نیز دشوار است؛ اما برآوردهای تقریبی حاکی از آن است که نزدیک به ۲۰ میلیون حاشیهنشین در فرانسه زندگی میکنند.
کمیل ساری، تحلیلگر سیاسی نیز اعلام کرد که اتخاذ سیاست تحمیل مالیات سنگین به افراد پردرآمد باعث شد که فرانسویها به سوی خرید خانه و نقل مکان به محلهای دیگر روی بیاورند؛ در نتیجه این سیاستها، مهاجران که در سال ۱۹۷۷، تنها ۳۰ درصد جمعیت حاشیهنشین را تشکیل میدادند، اکنون، ۹۰ درصد جمعیت حاشیهنشین را در بر میگیرند.
به حاشیهراندن برنامهریزیشده مهاجران
ساری، عامل وضع موجود حاشیهنشینان در فرانسه را فقدان رویکرد انسانی از سوی دولتهای فرانسه در تعامل با این افراد، عدم درآمیختن جوانان حاشیهنشین در فضای کاری و آموزشی فرانسه و عدم وجود رویکرد دیگرپذیری در این کشور دانست.
این تحلیلگر سیاسی معتقد است که دولت فرانسه، عامدانه، افراد کوهستاننشین و دور از آموزش شهری را جهت مهاجرت به فرانسه جذب کرده است؛ چراکه از فعالیت این افراد در قالب اتحادیهها یا احزاب سیاسی هراس داشته است.
مارتین نیز بر این باور است که مناطق مسکونی حاشیه شهرها که گروههای گوناگونی در آن میزیستهاند، با نتیجهگیری دولتهای مختلف فرانسه مبنی بر اینکه هزینه در این نقاط بیفایده است، به حاشیه رانده شدهاند. وی این نتیجه گیری را تشخیص اجتماعی نادرست خواند.
این استاد علوم سیاسی افزود: برخی از مردم فرانسه، حاشیهنشینان را افرادی میشمارند که هیچ تغییر و تحولی در آنان رخ نداده، با لحن کوچه بازاری سخن میگویند و مواد مخدر مصرف میکنند.
مناطق مسکونی حومه شهرها به منزله بمب ساعتی
با قتل نائل مرزوق، نوجوان ۱۷ ساله الجزایری-فرانسوی، بحثها پیرامون اوضاع مناطق مسکونی حاشیه شهرها، از سر گرفته شد و درگیریهای خشونتآمیزی میان نیروهای امنیتی و معترضان در پاریس و دیگر شهرهای فرانسه از جمله مارسی که بیشترین تعداد مهاجران الجزایری در آن زندگی میکنند، به وقوع پیوست.
در همین رابطه، ویریجینی مارتین، با انتقاد از دولت کنونی فرانسه گفت: از زمانی که امانوئل ماکرون، رئیس جمهور کنونی فرانسه، قدرت را در دست گرفت، فضای زندگی در فرانسه آکنده از خشونت شده است. این خشونتها به روشنی در جریان تظاهرات «جلیقه زردها»، بحران کرونا و قانون اصلاح بازنشستگی، دیده میشود.
وی افزود: با وجود اینکه اوضاع فرانسه در آینده میتواند وخیمتر شود، دولت در قبال خشونتهای جاری، بیتفاوت است. با توجه به سابقه دولت فرانسه در بیتوجهی به اعتراضاتی همچون اعتراض دوساله جلیقه زردها که کاهش مالیات و افزایش دستمزد را مطالبه میکردند، این اعتراضات نیز از سوی دولت فرانسه با بیتوجهی روبرو خواهد شد.
مارتین ادامه داد: دولت با رخدادهای جاری، برخوردی سهلانگارانه دارد و آن را به سیاست بی ارتباط میداند؛ حال آنکه این رخدادها، مهم هستند و عملا، حیات سیاسی فرانسه را دستخوش تغییرات میکنند.
کد خبر 5825658منبع: مهر
کلیدواژه: فرانسه ماکرون خشونت و افراطی گری رژیم صهیونیستی فلسطین فرانسه اوکراین روسیه ایالات متحده امریکا سوئد اردوگاه جنین امانوئل ماکرون ارتش رژیم صهیونیستی سوریه مقاومت فلسطین عراق ناتو حاشیه نشینان حاشیه نشین سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۱۳۳۵۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رئالیسم سیاسی چیست؟
عصر ایران - رئالیسم سیاسی (political realism) احتمالا قدیمیترین نظریه دربارۀ سیاست بینالملل است. پیشینۀ این نظریه را میتوان در شرح توکیدیدس (thuchydides) دربارۀ جنگهای پلوپونزی و نوشتۀ کلاسیک شون تسه (sun tzu) متفکر چین باستان مشاهده کرد.
جنگهای پلوپونزی به مجموعه جنگهایی گفته میشود که از 431 تا 403 پیش از میلاد بین اسپارت و آتن وجود داشت. نوشتۀ کلاسیک شون تسه نیز "هنر جنگ" نام دارد که دربارۀ راهبردها یا استراتژیهای جنگی است. این کتاب تقریبا همزمان با شرح توکیدیدس دربارۀ جنگهای پلوپونزی (یا پلوپونز) نوشته شده است.
از دیگر چهرههای برجسته در سنت رئالیسم سیاسی میتوان به ماکیاولی و توماس هابز اشاره کرد. با این حال رئالیسم فقط در قرن بیستم، با انگیزههای برآمده از دو جنگ جهانی، به صورت چشمانداز مسلط سیاست بینالملل درآمد.
در حالی که ایدهآلیسم تاکید دارد که "اخلاق" باید راهنمای روابط بینالملل باشد، رئالیسم بر پایۀ تاکید بر "سیاست قدرت" و پیگیری "منافع ملی" بنا نهاده شده است. فرض بنیادی رئالیسم این است که "دولت" بازیگر اصلی صحنۀ بینالمللی یا جهانی است، و چون حکمران است، میتواند به صورت واحدی خودمختار عمل کند.
افزون بر این، پیدایش ناسیونالیسم و ظهور دولت-ملت جدید، دولت را به اجتماع سیاسی همبستهای تبدیل میکند که در آن سایر وفاداریها و بستگیها تابع وفاداری به ملت است.
اندیشمندان رئالیست، مانند تی.اچ.کار و هانس مورگنتا، دربارۀ باور ایدهآلیستی به "اینترناسیونالیسم" و هماهنگی طبیعی به "جامعۀ جهانی"، موضعی انتقادی داشتهاند. تی.اچ.کار معتقد بود که ایمان سادهلوحانه به "حقوق بینالملل" و "امنیت جمعی" در دورۀ میان دو جنگ جهانی، سیاستمداران اروپایی و آمریکایی را از شناخت توسعهطلبی آلمان و اقدام برای جلوگیری از آن بازداشت.
در مقابل، رئالیستها بر این موضوع تاکید دارند که چون اقتداری بالاتر از دولت حکمران وجود ندارد، سیاست بینالملل در شرایط "وضع طبیعی" عمل میکند و به همین علت دستخوش آنارشی است نه هماهنگی.
از این منظر، دولتها در جهان مثل "افراد" هستند در جامعهای فاقد دولت. در چنین جامعهای، هیچ منبع اقتدار مشروعی وجود ندارد که بتواند افراد را از تعرض احتمالی به حقوق یکدیگر بازدارد. در جهان واقع نیز عملا چنین منبع اقتداری وجود ندارد.
اگرچه تشکیل سازمان ملل اقدامی در راستای نقض این توصیف رئالیستی از سیاست بینالملل بوده، ولی ناکارآمدی این سازمان در جلوگیری از نقض حقوق بینالملل از سوی یک دولت، دال بر این است که توصیف رئالیستها از وجود نوعی آنارشیسم در عرصۀ روابط بینالملل کاملا هم بیراه نیست.
با این حال میتوان مواردی را هم مثال زد که شورای امنیت سازمان ملل موفق شده به عنوان یک منبع مشروع اقتدار، مانع نقض حقوق یک دولت از سوی دولتی دیگر شود؛ و یا دولتی را از نقض حقوق ملت تحت حکمرانیاش بازدارد. بیرون راندن ارتش عراق از کویت در جنگ اول خلیج فارس و نیز ساقط کردن حکومت معمر قذافی برای ممانعت از کشتار مردم لیبی، هر دو با مجوز شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفت.
بنابراین در چنین مواردی، شورای امنیت سازمان ملل مظهر "اقتداری بالاتر از دولت حکمران" است و مانع از پیدایش تام و تمام "وضع طبیعی" در عرصۀ روابط بینالملل میشود.
در مجموع به نظر میرسد سازمان ملل متحد، وضعیتی مابین توصیفات و انتظارات رئالیستها و ایدهآلیستها از روابط بینالملل ایجاد کرده است. یعنی مانع تحقق کامل توصیفات رئالیستها بوده، ولی انتظارات رئالیستها را چنانکه باید برآورده نکرده است.
به هر حال مطابق نگرش رئالیسم سیاسی، نظام بینالمللیِ آنارشیک، نظامی است که در آن هر دولتی مجبور است به خود کمک کند و به منافع ملی خود، که اساسا موجب بقای دولت و دفاع از سرزمین تعریف میشود، ارجحیت دهد.
به همین دلیل است که رئالیستها بر نقش قدرت در مسائل بینالمللی چنین تاکید شدیدی دارند و میخواهند قدرت را بر اساس آمادگی نظامی یا نیروی نظامیاش بشناسند.
البته آنارشی بینالمللی به معنای درگیری بیامان و جنگ بیپایان نیست. رئالیستها تاکید دارند که الگوی "درگیری و همکاری" عمدتا با نیازمندیهای "توازن قوا" هماهنگ است.
این دیدگاه که در پی ایجاد امنیت ملی است، اذعان میکند که دولتها وارد اتحادهایی میشوند که اگر در برابر یکدیگر به حالت توازن درآیند، ممکن است در بلندمدت صلح و ثبات بینالمللی را تضمین کنند. اما اگر توازن قدرت به هم ریزد، نتیجۀ احتمالی جنگ است.
دربارۀ نسبت رئالیسم با "وضع طبیعی" باید این نکتۀ را متذکر شد که رئالیستها معتقدند "نظم بینالمللی" همان "وضع طبیعی" کلاسیک نیست، زیرا قدرت و ثروت و سایر منابع در میان دولتها به طور برابر توزیع نشده است.
در واقع بازیگران اصلی به طور سنتی با موقعیت "قدرتهای بزرگ" هماهنگ شدهاند. سلسلهمراتب برآمده از دولتها، که حاصل این وضع است، تا حدی نظمی را به نظام بینالمللی تحمیل میکند، و کنترلی را نشان میدهد که قدرتهای بزرگ از راه بلوکهای تجاری، "مناطق نفوذ" و مستعمره کردن، آشکارا بر "دولتهای تابع" اعمال میکنند.
این وضع در دورۀ جنگ سرد به ایجاد نظم جهانی دوقطبیای انجامید که در آن رقابت بین بلوک قدرت ایالات متحدۀ آمریکا و بلوک قدرت شوروی به بیشتر بخشهای جهان گسترش یافت.
رئالیستها معتقدند که دوقطبی بودن جهان به حفظ صلح کمک میکرد زیرا هزینههای نظامی فزاینده منجر به به ایجاد سیستم بازدارندۀ فعالیت هستهای میشد؛ بویژه زمانی که در دهۀ 1960 احتمال نابودی حتمی متقابل تشخیص داده شده بود.
از این رو سلسلهمراتبی باثبات بر پایۀ مقررات پذیرفته شده و فرایندهای شناخته شده جلوی آنارشی را گرفت و رئالیستها را تشویق کرد تا اندیشۀ تعدیلشدهای را بپذیرند که آن را "جامعۀ آنارشیستی" نامیدند.
رئالیسم سیاسی بر "جدایی سیاست از اخلاق" تاکید دارد. همین تفکیک، مبنای مهمترین انتقادها به این نگرش سیاسی بوده است. منتقدان میگویند رئالیسم سیاسی مایۀ مشروعیت رقابت نظامی و جاهطلبی قدرتهای بزرگ و کوچک است. از نظر منتقدان، "سیاست قدرت" جهان را در آستانۀ "فاجعۀ هستهای" قرار داده و در تامین صلح هم چندان موفق نبوده.
انتقاد دیگر را نظریهپردازان فمینیست مطرح کردهاند که معتقدند رفتار قدرتجویانه و پرداختن به امنیت ملی و قدرت نظامی، همگی بازتاب سلطۀ مردان بر عالم سیاست است که ترجیحاتشان اساسا تجاوزگرایانه و رقابتجویانه است.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: «ایدهآلیسم» در سیاست جهانی یعنی چه؟ «وضع طبیعی» ؛ عرصۀ خشونت یا آزادی؟ «سیاست واقعی» چیست؟